روايت ديگرگون از ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق

مشخصات كتاب

نوع مقاله: مقاله پژوهشی

نویسنده:داود غرایاق زندی

ناشر:پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس

چكيده

مقاله حاضر در صدد است روايتي ديگر از ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق را روشن سازد. روايت هاي موجود عمدتا نگاه راهبردي - سياسي جنگ را روشن ساخته اند. اين روايت اگر چه از نگاه راهبردي و واقع گرايانه و يا انتخاب عقلاني بهره مي گيرد، اما آن را براي توضيح دهندگي جنگ ايران و عراق كافي نمي داند. بر اين اساس، روايت ديگر از ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق به رابطه رويارويي ايمان در برابر زور اشاره دارد و تصور بر اين است كه اين روايت اگر چه جديد نيست، اما تاكيد و توجه بايسته به آن در مطالعات مربوط به جنگ نشده است. با اين روايت، دو نگاه از نزديك و از دور به جنگ مي توان داشت كه نگاه نزديك از نگاه مبتني بر درون فهمي است و نگاه از دور، نگاه واقع گرايانه است كه از طريق امكان تحليل چهار موضوع محوري سياسي جنگ فراهم مي شود و كاركرد حفظ نظام سياسي از طريق جنگ در دو كشور ايران و عراق را نشان مي دهد.

مقدمه

تاكنون درباره جنگ ايران و عراق انديشه ورزي هاي غني و قوي بسياري صورت گرفته است.بخش عمده اي از اين متون به رويكردهاي سياسي و نظامي اختصاص دارد، اما نگاه سياسي به مساله جنگ بيشتر نگاه راهبردي است. نگاه راهبردي، نگاهي است كه به جنگ بيشتر از منظر انتخاب عقلاني مي نگرد و بخشي از نگاه هاي منتقدانه به جنگ نيز با اين منظر صورت مي گيرد. اما به نظر مي رسد در كنار اين رويكرد بسيار قوي و روشنگر، روايت سياسي از جنگ مي تواند نه صرفا با منظر راهبرد سياسي، بلكه بر اساس ماهيت سياسي

جنگ، به ويژه ماهيت سياسي جمهوري اسلامي و نظام بعثي صدام حسين مورد بررسي قرار گيرد. در اينجا بلافاصله بايد پرسيد، منظور از ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق چيست؟ ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق به دو وجه ويژگي هاي نظامي سياسي جمهوري اسلامي از يك سو و نگاه سياسي عراق از سوي ديگر توجه دارد. به عبارت

[ صفحه 44]

ديگر، برآيند واقعي رويارويي نظامي ايران و عراق از نظر ماهيت سياسي، رويارويي ايمان در برابر زور است.

از اين منظر جنگ ايران و عراق باعث بقا و تداوم حيات نظام سياسي دو كشور ايران و عراق شده است. با اين فرضيه قصد مقاله حاضر اين است تا ضمن نشان دادن كاركردهاي حفظ بقاي جنگ براي دو نظام سياسي ايران و عراق، مروري تاريخي و تحليلي نيز به جريان و وقايع اصلي جنگ داشته باشيم. اين كار با توجه به دو ويژگي ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق انجام مي پذيرد. يكي نگاه نزديك يا مبتني بر درون فهمي شرايط جنگ و ديگري نگاه دور متأثر از منظر واقع گرايانه و انتخاب عقلاني، اين نگاه دوم امكاني براي پرداختن به برخي پيامدهاي جنگ را فراهم مي سازد. در نگاه اول دو موضوع، آيا جنگ گريزناپذير بود؟ و علل تداوم جنگ پس از آزادسازي خرمشهر، محور بحث مي باشد و در نگاه دوم، دو بحث فتح فاو و پايان جنگ مورد بررسي قرار مي گيرد. اين چهار موضوع اصلي، محور بررسي ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق را فراهم مي سازد. [1] مفروض اصلي مقاله اين

است كه جنگ ايران و عراق بيش از هر چيزي، ماهيت سياسي دارد. در بخش نظري سعي مي شود اين مفهوم، بيشتر مورد مطالعه قرار گيرد.

ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق

جنگ تحميلي عراق عليه ايران (1367 - 1359 / 88 - 1980) در مطالعات مربوط به جنگ، در زمره جنگ هاي كم شدت قرار مي گيرد. اين نوع كشمكش، داراي ويژگي هاي چندي است: آميزه اي از ملاحظات سياسي و نظامي هستند؛ ابزارهاي مورد استفاده در اين گونه از منازعات عبارتند از: ابزارهاي سياسي، روان شناختي، اقتصادي، اطلاعاتي و نظامي؛ استراتژي هايي كه در اين سطح مورد استفاده قرار مي گيرد، غير مستقيم و غير رسمي هستند. از حيث بستر اجتماعي؛ اين منازعات مبتني بر تغييرات اجتماعي، سياسي و اقتصادي، بي ثباتي، بي عدالتي و اعمال فشار... مي باشند. [20] بر اين اساس، جنگ ايران و عراق با وجود مدت زمان طولاني حالت جنگي بين دو كشور، شدت حملات بسيار فراگير و گسترده نبوده [20] و تمام جامعه ايران و عراق كاملا درگير جنگ نبوده و ميزان حملات نظامي در جنگ در مواقعي تنها چند بار در طول سال انجام مي شد. در اين شرايط ماهيت سياسي جنگ بر رويكردها و رويه هاي جنگ تاثير بسياري دارد. در شرايط متعارف، جنگ ابزاري براي رسيدن به يك هدف نظامي نظير شكست دشمن است. حتي در سطح بالاتر، جنگ ابزار سياسي براي رسيدن به يك قلمرو خاص، يا الحاق يك جمعيت خاص به جمعيت يك كشور است. در اين شرايط شايد بهترين سياست به گفته سن تزو، تسخير دولت يا قلمرويي بدون خشونت است. [20] جنگ بر اين اساس زماني رخ مي دهد

كه امكان رسيدن به آن هدف سياسي در شرايط عادي و از طريق ديپلماسي ممكن نباشد و گرفتن اين اهداف، ارزش جنگيدن را داشته باشد و در نهايت با توجه به توانايي ها و ظرفيت ها امكاني براي رسيدن به هدف تصور شود. اين امكان براي صدام حسين فراهم بود. آنچه در اين بين، اهميت دارد و با توجه به ماهيت سياسي قابل توضيح

[ صفحه 45]

است، صدام صرفا نگاه راهبردي به جنگ نداشته و اهداف چند لايه اي را دنبال مي كرد. صدام حسين در كشوري حكومت مي كرد كه كشوري ساختگي و برآمده از سه پاره تقريبا ناهمخوان قلمرو عثماني بود. [20] .

رويكردهاي حزب بعث عراق و تاكيد آن بر ناسيوناليسم عربي از يك سو و دشمن تراشي بيروني از سوي ديگر، براي رسيدن به يك هويت واحد ميان سه گروه اصلي شيعيان، اكراد و سني هاي عراق بود. اين سه گروه در واقع نوعي شكاف قومي و مذهبي را در عراق باقي مانده از فروپاشي عثماني به ارمغان مي آورد. رويكرد اقتدارگرايانه حزب بعث در داخل براي جلوگيري از سرباز كردن اين شكاف هاي داخلي بود. رويكردهاي اقتدارگرايانه صدام حسين گرايش به نوعي واگرايي و يا همكاري را ابتدا در ميان كردهاي عراقي براي ضمانت با رويكردهاي حزب بعث فراهم ساخت. يكي از فشارهاي ايران بر عراق براي امضاي قرار داد 1975 الجزاير از طريق اكراد عراقي بود. پس از اين كه قرار داد امضا شد و حمايت ايران از اكراد و عراق كاهش يافت، اين گروه ها، فشارهاي بيشتري را از سوي صدام تحمل كردند. فروپاشي

نظام پهلوي در ايران به واسطه انقلاب اسلامي، فضا را براي تغيير قرارداد 1975 براي عراق فراهم ساخت و در عين حال، جنگيدن كردها عليه ايران، فضاي هويتي يكدست تري را براي اين كشور و جلوگيري از نفوذ ايران مهيا مي ساخت.

در عين حال، رويكردهاي شيعي نظام جمهوري اسلامي به عوض رويكردهاي ملي گرايانه پهلوي، جمعيت غالب شيعي عراق را تحت الشعاع قرار مي داد و فشار بيشتر صدام و غلبه سنيان بر حكومت اين كشور، زمينه تحرك شيعيان را در داخل فراهم مي ساخت. اين مساله باعث فشار بيشتر بر خانواده آيت الله صدر و شيعيان جنوب عراق شد. به واقع، انقلاب اسلامي خود به خود بخش عمده اي از جمعيت عراق را در شعاع آموزه هاي خود قرار مي داد و متقابلا تاكيد بر ناسيوناليسم عربي، اين شيعيان عرب را در مقابل شيعيان عجم و ايران قرار مي داد و زمينه جدايي خوزستان را از ايران فراهم مي ساخت.

در اين شرايط، سوء قصد به جان طارق عزيز، وزير خارجه عراق، در سال 1980 تنها جرقه اي براي سرپوش گذاردن بر بحران و شكاف شيعي در عراق و سوق دادن بحران ها به فراسوي مرزها بود. در كنار اين مساله، ناسيوناليسم عربي، حمايت كشورهاي عرب را در مقابل عجم و فارس فراهم مي ساخت و خاطره تاريخي صفوي گري و عثمان گري را دوباره زنده مي كرد.

اين بازنمايي به دو عامل مهم خارجي ديگر نيز نياز داشت. فروپاشي رژيم امنيتي دو ستوني ايران و عربستان، و از بين رفتن اين نظام امنيتي نيابتي امريكا در منطقه و حتي مقابله ايران با رويكردهاي غالب جهاني و نفوذ آمريكا در داخل، منطقه

و حتي جهان و ديگري وقوع انقلاب اسلامي در ايران و خلاء قدرت ملي دو كشور. اين مساله و فرصتي طلايي براي صدام محسوب مي شد تا وحدت و يكدستي داخلي را حفظ نمايد و از شعاع نفوذ معنوي انقلاب اسلامي در عراق جلوگيري نمايد و با تأكيد بر وجوه عربي اقوام عرب تبار ايران در خوزستان، نفوذ سياسي ايران از طريق اكراد در جريان قرار داد 1975 را جبران نمايد تا در نهايت، قرارداد 1975 كه به تعبير عراقي ها، سرشكستگي صدام در واگذاري بخشي از اروندرود محسوب مي شد، تغيير يابد. به اين ترتيب عراق هم به عنوان كشوري داراي ساحل قابل قبول در خليج فارس شناخته مي شد و مي توانست از اين طريق به عنوان پيشقراول دولت هاي عربي، در مقابل ايران در اين منطقه حياتي و استراتژيك، به ويژه سه جزيره مورد اختلاف ايران و امارات، نقش آفريني نمايد. در كنار تمام اين عوامل، رسيدن به نقش ژاندارمي منطقه توسط كشوري عربي براي جلوگيري از نفوذ كشورهاي غير عرب در مسايل اعراب و دستيابي به نقش رهبري عربي به جاي ناصر در جهان عرب، از جمله اهداف سياسي بود كه جنگ تحميلي عليه ايران را بسيار جذاب و قابل قبول مي ساخت. اين اقدام مورد توافق كشورهاي عرب محافظه كار منطقه و قدرت هاي جهاني نيز بود. از

[ صفحه 46]

نظر دو ابر قدرت وقت - شوروي و آمريكا - ايران به دنبال راه سومي جدا از آن دو اردوگاه بود و جنگ فرصت مناسبي بود تا ايران در شرايط فشار نظامي، سياسي و اقتصادي به يكي از

اين دو اردوگاه دست ياري دراز نمايد. از اين منظر، جنگ نه تنها به بقاي نظام بعثي در عراق كمك مي كرد، بلكه اهداف و آرمان هاي منطقه اي اين كشور را نيز جامعه عمل مي پوشاند. در اين راستا، جنگ به تعبير كلاوزويتسي مقوله اي جدا از سياست نيست، چرا كه نظريه جنگ، تحقيق در مورد اهداف دولت ها است. عقلانيت جنگ، چيزي نيست جز اين كه جنگ ابزاري است عقلاني در دست سياستمداران [20] .

اما ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق از منظر ديگري نيز قابل بررسي است. كه از اين منظر دو تفاوت عمده با رويكرد عراق داشته است. ابتدا اين كه ماهيت نظام سياسي جمهوري اسلامي در ماهيت سياسي جنگ و نحوه اداره آن بسيار مؤثر بوده و ديگر اين كه جمهوري اسلامي جنگ را انتخاب نكرد بلكه جنگ به او تحميل شد. در اين مفهوم سياست جنگ چيزي فراتر از جنگ سياسي است. به بيان ديگر، جنگ نه ابزاري سياسي، بلكه مجموعه اي از سياست است. [20] از اين منظر جمهوري اسلامي نظامي است كه به واسطه انقلاب اسلامي ايده هايي را دنبال مي كند كه تنها در حوزه تنگ ملي گرايانه نمي گنجد و بر همين اساس نوع سياستي كه دنبال مي كند، ضرورتا در چهارچوب ملي قرار نمي گيرد. انقلاب اسلامي ايران، اولين انقلابي بود كه مديون ايدئولوژي هاي اروپايي نبود و بدون حمايت قدرت هاي بزرگ به حيات سياسي خويش ادامه داده است. جنبش انقلابي ايران داراي بنيادهاي مذهبي بود و توسط روحانيون رهبري مي شد. مردم در روند انقلاب احساس همبستگي بيشتري در مقايسه با ساير انقلاب ها از خود نمايان ساختند. حزب حاكم يا پيشتازي

كه به هدايت يا رهبري توده ها بپردازد، وجود نداشت و در نتيجه براي اولين بار در تاريخ انقلاب مدرن، رهبري انقلاب توانست به اقتدار و حاكميت كامل و همه جانبه اي دست يابد [20] .

انقلاب اسلامي انقلابي بومي بوده و نه تنها وام دار هيچ انديشه و قدرتي نبود، بلكه شورشي عليه نظم موجود ملي، منطقه اي و جهاني محسوب مي شد. در سطح ملي، انقلاب باعث واژگوني نظام پهلوي شد و در سطح منطقه اي، به شكل نفي مرزهاي نظام مستقر و ستفالي و ژاندارمي ايران و همچنين پيگيري مفهوم امت اسلامي و تحركات شيعي در كشورهاي عمدتا با حاكميت سني پيرامون خود و در سطح نظام جهاني، در چالش با ظلم و جور قدرت هاي جهاني قرار گرفت.

اين نيروي بر هم زننده انقلاب اسلامي نمي توانست بي پاسخ بماند. بحران هاي داخلي جناحي و حزبي ايران در كنار اقدامات هراس پروري (تروريستي) عليه نظام و

[ صفحه 47]

تحريك گروه هاي اقليت ناراضي قوي در مرزها، تحريك عشاير، جنگ رسانه اي و تبليغاتي، كودتاي نوژه، ترور شخصيت هاي نظام، محاصره اقتصادي و در نهايت جنگ ايران و عراق از جمله اقداماتي بودند كه از سوي گروه هايي كه در صدد نفي انقلاب ايران بودند، مورد توجه قرار گرفت. [20] به تعبير آيت الله خامنه اي، رئيس جمهور وقت، اين جنگ عليه انقلاب اسلامي سازماندهي شد [20] .

اين وضعيت به گونه اي بود كه شرايط حاكم بر داخل ايران، بسيار هرج و مرج گونه و پراكنده به نظر مي رسيد و نوعي خلاء قدرت فائقه در درون كشور

احساس مي شد. طارق عزيز - وزير خارجه زمان صدام حسين - چهار ماه قبل از آغاز تهاجم عراق به ايران در مقاله اي در روزنامه كويتي الوطن، وضعيت حاكم بر ايران را چنين ترسيم مي كرد: «تشتت نيروهاي نظامي، تعدد مراكز تصميم گيري و وجود اختلاف ميان رهبران سياسي و مذهبي كه هر كدام به يكديگر اتهاماتي نسبت مي دهند؛ وجود هرج و مرج و ناامني؛ توقف فعاليت كارخانه هاي توليدي؛ تزلزل اقتصادي؛ افزايش بيكاري و نبود بسياري از مواد غذايي در بازار، آشفتگي روابط ايران با كشورهاي منطقه را موجب شده است.» [20] .

اين شرايط در عين حال كه خطر حمله نظامي عراق عليه ايران را افزايش مي داد، نشانگر عدم توانمندي داخلي ايران براي پيشبرد يك جنگ در سطح ملي بود. وضعيت ارتش ايران قبل از جنگ از زبان يكي از فرماندهان ارتشي، برآيند خوبي از اين وضعيت را نشان مي دهد؛ «شعار انحلال ارتش، ارتش بي طبقه توحيدي، خدمت يك ساله سربازي، انتقال پرسنل متخصص و فني به خارج از يگان هاي رزمي، تضعيف مديريت و فرماندهي، لغو قراردادهاي خارجي و طرح فروش اقلام عمده تجهيزات ارتش، از هم پاشيدگي سيستم اطلاعاتي ارتش و فراخواندن وابسته هاي نظامي، تضعيف آموزش و تعمير و نگهداري، تلفات و ضايعاتي كه در ماموريت هاي ارتش در برقراري امنيت در كردستان و مناطق ضد انقلاب اعم از نيروي انساني و تجهيزات پيش آمد و اين نكته مهم كه از بهمن ماه 1357 تا مهر، 1359 هيچ نوع تجهيزات و تسليحاتي حتي يك دستگاه خودرو براي ارتش خريداري نشد، تمامي اين موارد ارتش را تضعيف كرد.» [20] در اين موقعيت، حمله

عراق به ايران در 1000 كيلومتر از مرزهاي مشترك، حمله تنها يك كشور همسايه عليه كشور ديگر در يك منطقه از جهان نبود، بلكه تقابل اراده منطقه اي و جهاني در قبال انديشه هاي تجديد نظر طلبانه جمهوري اسلامي بود. در اين شرايط، تصميم به جنگيدن براي نظام جمهوري اسلامي تصميمي در عين حال خطرناك بود. در اين شرايط آشفته، وارد شدن به جنگ، عقلاني به نظر نمي رسيد. اما جنگ باعث شد تا شور انقلابي و مردمي كه به واسطه انقلاب شعله ور شده بود، دوباره پديدار گردد: چهارچوب حاكم بر جنگ، چهارچوب انقلاب بود و جنگ يعني انقلاب...، رزمندگان در ميدان نبرد، آتش شليك سلاح هاي خود را، آتش

[ صفحه 48]

انقلاب و قهر انقلابي مي دانستند. [20] در عين حال، به تعبير امام خميني (ره) اصلي بودن جنگ باعث كاهش اختلافات و مشكلات داخلي و شكل گيري يك دستي و انسجام در چهارچوب ملي در قالب نظام جمهوري اسلامي شد. [20] بعد از تمام اين مسايل كه جنگ در شكل گيري و تثبيت نظام جمهوري اسلامي مؤثر بود، عدم پاسخگويي به حمله عراق نه تنها مشروعيت نظام جمهوري اسلامي را در ساخت ملي كاهش مي داد، در عين حال به معني شكستن اراده انقلابي ملت ايران محسوب مي شد. به عبارت ديگر، ماهيت سياسي جنگ دو چيز است: نخست، وسيله استفاده از قدرت و سپس غايتي كه انتظارش را مي كشيم؛ و دوم، تحميل اراده بر ديگري. [20] بر اين اساس، تحميل جنگ به جمهوري اسلامي نه تنها پاسخي به اراده جنگي عراق بود،

بلكه عراق نماينده نظام منطقه اي و جهاني بود كه به دليل احتمال درگيري دو ابر قدرت شوروي و آمريكا، امكان مداخله مستقيم را نداشتند تا در مقابل نظام تجديد نظر طلب جديد، بازدارندگي ايجاد نمايند. به واقع، جنگ علاوه بر تثبيت [نظام] جمهوري اسلامي، نوعي از بازدارندگي را در روابط با قدرت هاي برتر به وجود آورد. [20] .

بر اين اساس، ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق از دو منظر قابل بررسي است: رفتار سياسي جنگ طلبانه عراق مبتني بر باورهاي مادي گرايانه متعارف در روابط بين الملل كه اهداف و منافع مشخصي را دنبال مي كند و از سوي ديگر، جمهوري اسلامي به واسطه ماهيت خيرخواهانه و اصلاح طلبانه انقلابي اش درصدد دراندازي طرحي نو بود. تحقق هر دو رويكرد سياسي، لاجرم به بي ثباتي كشور مقابل مي انجاميد. از آنجا كه جنس اختلاف ايران و عراق پس از انقلاب اسلامي متفاوت بود، امكان مذاكره و يافتن راه حل مشترك ممكن نبود. اگر عراق مي خواست در مورد مباحثي با ايران از در مذاكره وارد گردد، موضوعات مشتركي براي بحث وجود نداشت. در عين حال، عدم تحكيم ساخت وستفالي ملت - دولت در شيخ نشين هاي خليج فارس و عراق باعث شد تا رويكردهاي ايران، به ثبات زدايي از منطقه طلقي شود و در شرايطي كه منطق مشتركي براي گفت وگو نيست، زور شايد بهترين گزينه باشد.

در مقابل هر گونه تقليل و تخفيف گرايي در مواضع، سويه ها و اقدامات انقلابي، بستر ساز تهديدي به نام عبور از خود و براندازي خود شده و نظام مستقر را در معرض بحران مشروعيت و مقبوليت و كارآمدي قرار مي دهد. افزون

بر اين، اتخاذ چنين مواضعي از يك سو امكان توليد و بازتوليد فناوري هاي انقلابي - ايدئولوژيك قدرت (ميكروفيزيك قدرت) را در اختيار نظام هاي انقلابي قرار مي دهد و از جانب ديگر اين امكان را فراهم مي آورد كه اين نظام ها به گونه اي به امر صدور بحران نيز بپردازند و نارسايي ها و ملاحظات بعد از انقلاب را از سپهر انديشه و احساس مردم خود دور كنند. از اين منظر، گفتمان بسط محور / صدور محور، نه تنها ممكن ترين، بلكه عقلاني ترين گزينه بازيگران انقلابي مي نمايد و در سيماي يك فرصت بزرگ و نه تنها به مثابه يك استراتژي «تهاجمي» بلكه به عنوان يك استراتژي «تدافعي» قابليت تحليل و تبيين مي يابد. [20] به عبارت ديگر، جنگ ايران و عراق، رويارويي بين ايمان و زور بوده است. در جهاني كه ايمان و فضاي معنويت به تعبير فوكو جايي ندارد. [20] زور با تمام قواره در قبال كورسوي در حال رشد انقلاب ايران، واكنش نشان داد. در اين شرايط، ايمان كه با زور مخالف است، مجبور شد به سوي گزينش زور گام بردارد، زيرا در اينجا صحبت از بقاي ايمان مطرح بود. به عبارت ديگر، مساله اين است بودن يا نبودن. [20] ديويد اوئن - وزير خارجه پيشين انگليس - در مقاله اي در روزنامه گاردين نوشت؛ ما اميد داريم كه شور و التهاب انقلابي ايران در طول يك جنگ منطقه اي به مصرف رسيده و سرانجام فروكش كند. [20] در اينجا هدف نظام تمام قواره مبتني بر زور، اين بود كه اين

[ صفحه 49]

وضعيت هيجاني انقلابي در برخورد با صخره هاي واقعيت هاي تلخ پيروزي به سر عقل مي آيد و تنها زماني مي توان اين نظام را به سر عقل مادي از پيش عافيت طلب آورد كه بقاي آن تهديد شود و نظام جمهوري اسلامي با تلاش براي حفظ بقاي خود، شرايط وستفالي كنوني را خواهد پذيرفت و به حاكميت و امور داخلي كشورهاي ديگر احترام خواهد گذارد.

نگاه از نزديك به جنگ

منظور از نگاه نزديك به جنگ، نگاهي نزديك و مبتني بر درون فهمي است. اين نگاه امكان مناسب تري از فضا و شرايط فكري حاكم بر زمان وقوع جنگ دارد. به عبارت ديگر، زماني برداشت ما از يك واقعه يا پديده كامل خواهد شد كه از يك سو، نگاه درون فهمي به يك پديده اجتماعي داشته باشيم و از سوي ديگر، نگاه دوربينانه به يك واقعه تاريخي يا همان نگاه مبتني بر فاصله انتقادي را داشته باشيم. در اين جا فرض بر اين است كه دوره زماني از شروع جنگ تا آزادسازي خرمشهر با نگاه نزديك به جنگ قابل فهم تر و قابل قبول تر است و نگاه دور به جنگ از فاصله زماني آزادسازي خرمشهر تا پذيرش قطعنامه 598 توسط ايران معنادارتر و قابليت توضيح دهندگي بيشتري دارد. اين به معني پرداختن به هر دوره زماني از يك نگاه نزديك يا دور نيست، بلكه با طرح هر دوره زماني مورد، نظر قابليت توضيح دهندگي آن ها را بررسي مي كنيم. لذا با طرح پرسش هاي مهم در اين دو دوره با دو ديدگاه مهم به بررسي رويدادهاي مهم سياسي جنگ مي رويم.

بر اين اساس در اينجا معمولا اين پرسش مطرح مي شود

كه آيا وقوع جنگ اجتناب ناپذير بود؟ [21] هاشمي رفسنجاني در اين زمينه معتقد است كه «ما ترورها و انفجارهايي روزانه و كودتا داشتيم. كودتاي نوژه چند هفته قبل از آغاز جنگ اتفاق افتاد و در كل تصور اين امر كه ايران اين همه بر خود مسلط باشد كه به اين زودي عراق را تحريك كند، از نظر آشنايان به تاريخ و سياست محال است، اين كه بخواهيم در يك كشور همسايه برنامه اي پياده كنيم، محققا انقلاب ما نيز آماده نبود و همه به اين امر اذعان دارند. در آن زمان حتي ارتش، نيز آماده نبود و بنابراين ادعاي عراق كه ما قصد تحريك اين كشور را داشتيم، پذيرفتني نيست. البته ما مواضع انقلاب را اعلام كرده بوديم كه در هيچ منطق، مكتب و در هيچ جايي اعلام نظرات يك انقلاب و مكتب به دنيا، نمي تواند جرم تلقي شود.» [22] اما واقعيت اين است كه باورهاي انقلاب اسلامي در منطقه اي كه هنوز نظم وستفالي با هدايت قدرت هاي برتر جهاني كنترل و هدايت مي شود، آشوب ساز بود.

باورهاي انقلابي نه تنها در تغاير با نظم متعارف جهاني بود، بلكه در قالب روال متعارف نبود تا بتوان به طرق موجود حل اختلاف آن را كنترل نمود. بر اين اساس، شايد بهترين راه ممكن بلكه تنها راه ممكن در منطقه تصور مي شد.

ممكن است يك باور عقلاني اين باشد كه ايران باورهاي انقلابي خود را نه به عنوان يك مرجع غير دولتي بلكه به مثابه يك مرجع رسمي بين المللي

[ صفحه 50]

اعلام مي نمود و بر اين اساس؛ مرجع رسمي، مسئوليت ها و تبعات رفتار خود را بايد بپذيرد و يا در صورت وقوع جنگ، با مراجعه به ساز و كارهاي موجود صلاحيت دار بين المللي، اقدام به خاتمه جنگ نمايد؛ امري كه خلاف باورهاي ايماني جمهوري اسلامي بود. اما شرايط حاكم بر يك نظام برآمده از انقلاب كه روال و ساز و كار كنوني و متعارف بين المللي را قبول ندارد؛ به تمايز بين مرجع رسمي و غير رسمي و مراجعه به ساز و كار موجود غير ممكن بود. اين موضوع بر خلاف باورهاي انقلابي معنا مي شد. مساله در اين دوره اين است كه رويكردهاي آرماني با شور انقلابي توام بود و درك تمايزات بالا تقريبا غير ممكن بود. نظام جمهوري اسلامي كه با موفقيت، يك نظام ديكتاتوري را بر كنار نمود، سرخوش از پيروزي خود، امكان ديگري از اين نوع را دور از واقعيت نمي ديد. بر اين اساس، عدم اعلام مواضع انقلابي به معني پايان و ختم انقلاب بود و اصلا در آن فضاي كشور، كسي توان مقابله و ايستادن در مقابل رودخانه و جريان انقلاب را نداشت و به همين دليل گروه هاي سياسي مخالف به تدريج از صحنه سياسي محو شدند. لذا، پرسش از گريزپذير بودن يا نبودن جنگ، پرسشي متأخر است و در آن زمان امكان پذير نبود. تنها شايد اگر ايران در ابتداي جنگ و آزادسازي مناطق اشغالي خود، با مشكلاتي مواجه مي شد، نظام جمهوري اسلامي براي حفظ مشروعيت و بقاي خود به بازي با روال متعارف بين المللي روي مي آورد، كه آن هم با تهييج دوباره شور انقلابي و نيروهاي مردمي موفقيت هاي شگرفي در جبهه هاي

رزم برافروخت. آزادسازي خرمشهر و بيرون كردن دشمن اشغالي نه تنها اختلافات دروني و سياسي را از بين برد، بلكه مشروعيت نظام انقلابي را در حفظ ساخت ملي و دفاع از موقعيت خود به شدت افزايش داد به گونه اي كه جهان از روحيه و شور انقلابي مبهوت شد و آزادسازي خرمشهر نه تنها يك نماد عقلاني و انقلابي محسوب مي شد، بلكه مقطع عطف هويت سازي ملتي است كه در دو سده اخير نتوانسته بود در جنگي، مناطق اشغالي خود را باز پس گيرد.

اين پيروزي به مثابه پيروزي در جنگي انقلابي بود كه از تركيب گروه هاي منظم و پارتيزان هاي غيررسمي پديد مي آمد. [23] .

يكي از نظاميان سابق ارتش عراق بر اين باور است كه رهبري عراق از روح انقلابي مردم كه شاه را ساقط كرده و آماده بودند تا به دفاع از انقلاب برخيزند، غافل بوده است. [24] بر اساس تحليلي كه از نگاه نزديك به مساله داشتيم، پيروزي هاي چشمگير اوليه ايران آزمون سختي براي يك نظام نوپا در برابر اراده نظام مبتني بر زور بوده كه سرافراز بيرون آمده بود. در عين حال، تجاوز عراق به خاك ايران ايده دفاع را برانگيزاند كه مبتني بر نگاه ملي گرايانه بود. همياري بس گسترده و كم و بيش داوطلبانه توده مردمي كه در حمايت از جنگ به پا مي خيزند. [25] واقع امر اين است كه پيروزي هاي اوليه ايران در جنگ نشان داد كه علي رغم بي ثباتي داخلي در ايران، نظام سياسي غافلگير نشد؛ [26] و اين به

[ صفحه 51]

نوعي تثبيت نظام جمهوري اسلامي در ساخت كشور ايران كمك نمود. اما اين وضعيت براي عراق متفاوت بود. صدام در اجلاس چهار روزه كنگره حزب بعث عراق، با پذيرش مسئوليت شكست استعفا داد، تا دوباره با اتفاق آرا به مقام دبير كلي حزب بعث برگزيده شود. [27] .

اما پيچيده ترين وضعيت پيش روي ايران و عراق، پس از فتح خرمشهر پديد آمد. از جانب طرف عراقي، شكست هاي اخير غير قابل قبول بود و بي كفايتي رژيم حاكم بر آن كشور را به تصوير مي كشيد كه حتي در شرايط انقلابي نيز توان شكست ايران را نداشت. در آن شرايط نيز عراق به دنبال به رسميت شناختن حقوق ارضي خود، عدم مداخله در امور داخلي عراق و در نهايت حسن همجواري توسط ايران بود. [28] اما در طرف ايران، پذيرش اقدام نظامي و زور، اگر چه در تقابل با رويكردهاي ايماني نظام جمهوري اسلامي بود؛ اما دفاع مشروع تلقي مي شد و قابل توجيه بود.

گام نهادن به خاك عراق، تغيير وضعيت تجاوز به خاك كشور همسايه محسوب شده و براي طرف هاي مقابل ايران توجيه و مشروعيت لازم براي فشار بر ايران فراهم كرد و باورهاي فراملي ايران با ادامه جنگ، زمينه نقد رفتارهاي خارجي ايران را فراهم ساخت. صدام در اين زمان پيشنهاد مذاكره را مطرح ساخت تا از اين طريق بدون تداوم وضعيت جنگي به اهداف خود دست يابد. به نظر مي آيد كه تاكتيك مذاكره صدام اين بود كه با تصرف قسمتي از مناطق مورد نظر، ضمن ادعاي صلح، اراده خود

را بر ايران در مورد عدم حمايت از شيعيان تحميل كند. [29] اين شرايط براي ايران، نه تنها قبل از حملات نظامي عراق قابل قبول نبودبلكه، با توجه به شرايط پيروزمندانه ايران به هيچ وجه پذيرفتني نبود و ضرورتي نداشت كه ايران در شرايط برتر، به شرايط خفت باري تن بدهد كه لزومي براي جنگيدن آن نيز نبود. اگر فشار لازم و كافي به ايران وارد مي شد تا از سقوط رژيم بعث در عراق حمايت نكند و از حمله به عراق نيز باز داشته شود، فرض لازم بر عملي بودند اين استراتژي آن است كه ايران نمي خواست به اين جنگ وارد شود يا نمي توانست از عهده درگيري در چنين جنگي برآيد [30] .

دلايل ايران براي تداوم جنگ نيز نشان از اين وضعيت دارد؛ خنثي كردن توطئه امريكا در منطقه براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي و جلوگيري از سركوب مبارزات مردم فلسطين؛ تداوم شكست هاي صدام و تنبيه متجاوزان و ايجاد بازدارندگي براي جلوگيري از تجاوزهاي بعدي به كشور، نجات شهرهاي مرزي همچون خرمشهر و آبادان از ديد و تير ارتش عراق؛ مجبور كردن دنيا به پذيرش خواسته هاي به حق جمهوري اسلامي ايران كه حداقل آن تنبيه متجاوزان و جلوگيري از پذيرش وضعيت نه جنگ و نه صلح، براي ادامه فعاليت هاي عادي كشور بود. [31] اين دلايل ايران نيز، براي طرف عراقي و محيط منطقه اي و جهاني قابل قبول نبود. اصلا جنگ براي اين است تا ايران ادعاهاي فراملي نداشته باشد.

در ابتداي اين مقطع زماني، نقطه نظرات متفاوتي در نظام تصميم گيري ايران مطرح بود؛

گويا بخشي از بدنه سياسي و نظامي، خواستار پايان جنگ بودند و بخشي ديگر از بدنه سياسي و نظامي به دنبال تداوم جنگ بودند. استدلال گروه اول، بحث متجاوز شمرده شدند و اتحاد كشورهاي منطقه عليه ايران و عدم پذيرش تجاوز توسط ملت عراق و تحكيم موقعيت صدام بود. از سوي ديگر، بسيج اين ميزان نيرو و شعله ور شدن شور انقلابي در جامعه و كسب موفقيت هاي باور نكردني در اين شرايط، در كنار عدم اعتماد به مراجع و نهادهاي بين المللي (كه در عين حال راه حل قابل قبولي هم از هيچ مرجع صلاحيت داري نظير شوراي امنيت جز توقف جنگ پيشنهاد نشده بود)، پذيرش صلح و آتش بس را امري قابل قبول نمود و دولت مردان جمهوري اسلامي اعتمادي به عراق براي سوء استفاده از اين شرايط نداشتند [32] .

[ صفحه 52]

از سوي ديگر، فضاي پيروزي هاي ايران در جنگ، شور انقلابي عديده اي را وارد جامعه ساخت: هر كس كه در مصاف با يزيد زمان (صدام) به ياري حسين زمان (امام خميني) بشتابد، تجربه ياران امام حسين (ع) را تكرار كرده است و به سعادت و آرامش ابدي مي رسد، هر آن كس كه خميني (ره) را ياري كند، حسين (ع) را ياري كرده است؛ امام خميني در حكم حسين زمان است و پيروان خميني با روشن بيني و بينايي كامل به سوي الله روان هستند. [33] به عبارت ديگر، اعتبار رهبران و چهارچوب ايدئولوژيك حاكم نيز تا حد زيادي به تحولات جبهه هاي جنگ بستگي داشت [34] بر اين اساس، براي اولين بار

حسين زمان براي تمام يزيديان جهان پيروز شده بود و شيعيان ايران توانستند از اين خاطره تاريخي ناخوشايند، طرح ديگر و پيروزمندانه اي ارايه دهند كه پيروزي آن ها را يكبار عليه يزيديان پهلوي و ديگر بار عليه يزيديان صدامي تداوم بخشيد. اين شرايط به هيچ وجه تناسبي با صلح امام حسن (ع) نداشت و حسين زمان، شرايط ديگري آفريده كه سازش به هيچ روي روا نيست.

اين موضوع جدا از بحث سياسي، از نظر نظامي نيز قابل توجيه بود: همان طوري كه حمله مستلزم دفاع است، دفاع نيز حمله را ايجاب مي كند. از آنجا كه حمله كليتي متجانس نيست، بلكه پيوسته با دفاع در هم مي آميزد؛ ايده دفاع ما را به گفتماني درباره حمله رهنمون مي سازد [35] .

در كنار اين مسئله راهبرد دستيابي به يك مكان در خاك عراق، مي توانست تضميني براي پذيرش صلح توسط صدام باشد و از اين طريق به نوعي عقب نشيني صدام در خاك خود، شايد زمينه ساز سقوط وي يا حداقل نامشروع ساختن وي را كه هدف اوليه اعلامي جمهوري اسلامي و حضرت امام خميني (ره) بود، تحقق مي يافت. در اين شرايط اگر چه جنگ را صدام شروع نمود، اما پايان و نحوه آتش بس را ايران مي توانست تعيين نمايد و با توجه به حملات گسترده لفظي ايران عليه كشورهاي منطقه و جهان، پذيرش روال ايران نه تنها پذيرش اراده نظام انقلابي ناهمخوان با روابط بين المللي بود، در عين حال مشروعيت اين نظام را در داخل به شدت افزايش مي داد. مضافا اين كه اگر در شرايط بروز يا خاتمه جنگ، نيروهاي سياسي نقش مهمي مي توانند داشته باشند، در

جريان و تداوم جنگ، نقش نيروهاي نظامي تأثيرگذارتر است. بر همين اساس، طرح عمليات رمضان در همان جلسه تصميم گيري در مورد پذيرش آتش بس يا تداوم جنگ به تصويب امام خميني (ره) و مقامات لشكري و كشوري نظام رسيد.

نگاه از دور به جنگ

نگاه دور به جنگ از فتح خرمشهر در خرداد 1360 تا پايان جنگ از جانب دو طرف 29 / 5 / 1367 را شامل مي شود. اين دوره به سه بخش تقسيم مي شود، از عمليات رمضان تا عمليات بدر؛ ايران و عراق پيشرفت قابل توجهي در جنگ نداشته اند. اين مساله به ويژه ايران را در شرايط سختي قرار داد. در اين شرايط جنگ از حالت تهاجمي به حالت فرسايشي يا وضعيت بحراني تبديل شد. وضعيت فرسايشي يا بحراني، وضعيتي است كه هر دو طرف توان شكست جدي همديگر را ندارند و در حالت سكون و توازن به سر مي برند. [36] در اين شرايط، ارتش عراق به واسطه جبران شكست هاي خود و دفاع از مرزهاي خود روحيه متفاوتي پيدا نمود و توان مقاومت بالايي پيدا نمود و در عين حال، نيروهاي سپاه و ارتش توان تأثيرگذاري جدي بر جنگ را نداشتند. اين دوره تا سال 1364 ادامه داشت. در اين دوره استراتژي جنگي ايران از جنگ، جنگ تا پيروزي، به جنگ جنگ تا يك پيروزي تغيير يافت. اين دوره از بهمن سال 1364 تا فروردين ماه 1366 را با توجه به اوضاع داخلي ايران، بهبود شرايط فرماندهي در ارتش، تقويت و گسترش

[ صفحه 53]

سپاه و اقدام نظامي نامتقارن در عمليات والفجر 8 و

تصرف فاو، عمليات كربلاي 5 و فتح شلمچه را شامل مي شود كه بخش مهمي از خاك عراق در جنوب شرقي به تصرف ايران درآمد و در عين حال در طي حدود 14 ماه در تصرف ايران باقي ماند. در اين دوران با تغيير وضعيت عراق و پيروزي هاي چشمگير ايران، قدرت هاي بزرگ به ويژه آمريكا و كشورهاي منطقه به اين نتيجه رسيدند كه بايد به كمك عراق بيايند و اوضاع را براي تحميل آتش بس و صلح به ايران فراهم سازند. در همين دوران، هاشمي رفسنجاني بعد از فتح فاو در نماز جمعه تهران تاكيد كرد: «وضع جنگ الان به جايي رسيده كه هر محاسبه اي نشان مي دهد ما بايد هر چه زودتر جنگ را به پايان برسانيم.» [37] .

در عين حال، ارتباطاتي كه از قبل از فتح فاو توسط آمريكاييان و ايران براي تأمين نظر ايران و خاتمه جنگ و آزادسازي گروگان هاي آمريكايي در لبنان انجام شد، به جريان مك فارلين معروف شد كه در 4 خرداد 1365 (25 مه 1986) با سفر مك فارلين به ايران و انجام چند دور مذاكره، در نهايت در آبان ماه 1365 افشا شد. اين امر در فضاي انقلابي ايران، قابل قبول نبود، اما در عين حال از اين زمان تا پايان جنگ در مرداد ماه 1367، جريان جنگ عليه ايران تغيير يافت. در اين جريان آمريكا به اين نتيجه رسيد كه بايد ماشين جنگي ايران را متوقف كند. به تدريج با ورود رسمي كشورهاي آلمان و فرانسه در دادن سلاح هاي شيميايي و هواپيماهاي مدرن و موشك هاي پيشرفته و ورود آمريكا با دادن اطلاعات نظامي، كمك هاي نظامي

و اقتصادي، اوضاع در جبهه هاي جنگ و فراتر از جبهه ها تغيير داد. در اين رابطه، هاشمي رفسنجاني معتقد است: «عبور از فاو دنيا را مطمئن كرد كه ايران مي تواند به هدف جنگ جنگ تا يك پيروزي سرنوشت ساز برسد. اينجا است كه آمريكاييان تصميم مي گيرند، وارد عمل شوند كه وارد شدند. قطعنامه 598 در اين شرايط نوشته مي شود. در سال 1366 دقيقا يك سال پيش از اين كه ايران آن را بپذيرد، يعني در اواخر تير ماه 1366 تصويب مي شود. اين موقعي است كه دنيا تصميم مي گيرد نگذارند ايران در جنگ پيروز شود.» [38] اين نظر تقريبا اجماع بين المللي و نقطه اشتراك قدرت هاي بزرگ بود. «امريكا نمي خواست جنگ گسترش پيدا كند، بلكه مي خواست جنگ از طريق مذاكره و بدون هيچ پيروزي به پايان برسد.» [39] .

در جبهه هاي جنگ، عراق با برتري هوايي و حمله به نفت كش هاي ايران سعي نمود تا فشار فزاينده ايران را در زمين به نفع خود تغيير دهد و توان موشكي اين كشور زمينه ساز حملات موشكي به شهرهاي ايران و ايجاد وحشت در ميان توده مردم كشور ما شد. [40] در عين حال، چراغ سبز غرب در استفاده عراق از سلاح هاي نامتعارف در حلبچه و بعدا سردشت ايران يك فاجعه انساني را در پي داشت تا اراده جنگيدن ايران را از بين ببرد.

تجربه عراق در به كارگيري سلاح هاي شيميايي طي جنگ با ايران تاكيدي بر اين عقيده مقامات ارشد آن كشور بود كه اقدامات تجاوزكارانه عراق در منطقه تا زماني قابل

[ صفحه 54]

تحمل خواهد بود كه منافع آمريكا با كشورهاي غربي را به طور مستقيم تهديد نكند. [41] زدن تأسيسات نفتي ايران در سال 1365 وضعيت اقتصادي را به شرايط ناگواري رساند. عدنان مزارعي در بررسي اقتصادي ايران بعد از انقلاب مي نويسد: «كاهش عمومي قيمت هاي نفت و خسارت وارده بر ظرفيت صدور نفت به سبب جنگ با عراق به افت قابل توجه درآمدهاي نفتي انجاميد. روشن است كه به رغم افزايش درآمدهاي نفتي بين سال هاي 1361 تا 1363 جنگ نفتكش ها در خليج فارس و افت شتابان قيمت هاي نفت از سال 1365 به سرعت درآمدهاي نفتي ايران را كاهش داد. در سال 1366 درآمدهاي نفتي حدود 40 درصد سال 1356 بود.» [42] در اين شرايط، وضعيت تهاجمي عراق بيشتر شد: «صدام بيش از پيش از نيروي هوايي بهره گرفت و صحنه جنگ را گسترش داد و به جنگ نفت كش ها را آغاز كرد و با بهره گيري از توان هوايي خود تأسيسات اقتصادي و توليد نفت ايران را هدف حمله قرار داد و بدين ترتيب، صادرات نفت ايران از 6 / 1 ميليون بشكه در روز به 600 هزار بشكه در روز كاهش يافت.» [43] .

تمام اين عوامل باعث شد تا اوضاع ايران تغيير نمايد. حمله به هواپيماي مسافربري ايرباس ايران توسط ناو وينسنس آمريكايي، نشانگر خطر حمله جدي تر از سوي عراق و آمريكا بود و پيامي به ايران براي پايان جنگ. هاشمي رفسنجاني در اين زمينه معتقد است: «سومين عامل، چراغ سبز غرب و شرق به عراق بود كه هر كار خلاف مقررات بين المللي را عليه

ايران انجام دهد. عراق هم از اين چراغ سبز، شرورانه استفاده كرد و حملات وقيحانه اي به شهرهاي ما داشت و با برخي شرايط موجود، عراقي ها توانستند دو سه عمليات موفق عليه ما در فاو و جزيره مجنون داشته باشند... عراق مي توانست كاري شبيه حلبچه را در تهران انجام دهد. اگر در تهران نمي توانست در شهرهايي مثل كرمانشاه و تبريز و.... مي توانست. در مورد شايعه سلاح اتمي ما به اين نتيجه رسيده بوديم كه آمريكاييان تصميم گرفته اند نگذارند ما پيروز شويم براي آن ها مهم نبود به چه قيمتي به اهداف خود برسند. پيروزي ايران براي آن ها مانند سم، كشنده بود. اين هم يكي از دلايل مهمي است كه ما را به پذيرش قطعنامه رساند.» [44] .

در مجموع، نگاه دور به جنگ در فاصله زماني مورد بحث، واقعيت هاي اصلي جنگ را بر ما نمايان ساخت زيرا علي رغم تمام استدلال هايي كه منجر به تداوم جنگ شد، گزينه تداوم آن به تحقق باورهاي خيرخواهانه انقلاب اسلامي نيانجاميد. هر چند درك اين امر در شرايط پس از فتح خرمشهر مقدور نبود، اين نگاه اين دستاورد را دارد كه جنگ به ما آموخت كه انتخاب گزينه پاس داشت باورها لزوما به پيروزي نخواهد انجاميد زيرا «جنگ دفاعي، نوعي انتظار، نوعي مقاومت و حفاظت است، اما جنگ تهاجمي ممكن است تجاوز معنا شود.» [45] اين امر پذيرش باورهاي اصيل را از طريق اجبار به غايت مشكل مي سازد.

فضاي جنگ پس از فتح خرمشهر، به نمونه مشخص يك جنگ فرسايشي تبديل شد. به تعبير كلاوزويتس «شركت در مخاصمه اي كه احتمال پيروزي طرفين در

آن

[ صفحه 55]

يكسان است. بداهتي خطرناك است.» [46] هدف جنگ ايران و عراق تغيير رژيم و نظام سياسي دو كشور بود. اما با كاهش توان دولت و گسترش جنگ به شهرها، تاثيرات جنگ فرسايشي به شدت مخرب بود. «زماني كه سلاح ها به پايان مي رسد و روحيه فرسوده است، زماني كه توان شما صرف شده است و منابع مصرف شده است، حتي اگر شما ژنرال خردمندي باشيد، قادر به دستيابي به نتايج خوب نخواهيد بود.» [47] اما باز با اين كه ايران و عراق پس از عمليات رمضان و حتي تا عمليات خيبر دريافته بودند كه امكان دستيابي به اهداف سياسي براي دو نظام مقدور نيست و حتي پس از فتح فاو كه بر اساس راهبرد جنگ جنگ تا يك پيروزي طراحي شده بود، ماهيت سياسي جنگ بر ماهيت نظامي اولويت نيافت. به واقع، با فرسايشي شدن جنگ، جنگ از بستر اصلي خود كه پيروزي بر دشمن است، فاصله مي گيرد. در اين شرايط جنگ جنبه سياسي تري به خود مي گيرد. [48] اما همانطور كه هاشمي و رفسنجاني - فرماندهي عالي جنگ - اذعان دارد، ديپلماسي ما در جنگ، به ويژه در دوره دوم ضعيف بوده و اگر دشمن تراشي نمي كرديم. [49] و از مراجع صلاحيت دار بين المللي استفاده مي شد و يا در جريان مك فارلين بهره برداري مناسب تري مي برديم، شايد در خاتمه جنگ تاثير بسيار مهم تري مي توانست داشته باشد و اگر عراق به كويت حمله نمي كرد، شايد حل اختلاف قرارداد 1975 به اين سادگي حل نمي شد.

به عبارت ديگر، هر چند در بحث نگاه نزديك نشان داديم كه امكان توقف جنگ در آن شرايط مقدور نبود، تحولات صحنه رزم پس از اين تاريخ مي توانست درس مهمي باشد كه در شرايط مناسب بايد جنگ را خاتمه داد زيرا نه تنها جنگ با رويكردهاي ما تناسب ندارد، بلكه امكان تحقق اهداف سياسي از طريق آن مقدور نيست. در اين موقعيت، ابزارهاي سياسي بايد بيشتر به خدمت جنگ درآيد. اما اين استدلال هر چند در مورد نحوه خاتمه جنگ و پذيرش قطعنامه 598 عقلاني به نظر مي رسد، در مورد تداوم جنگ چندان ملموس به نظر نمي رسد زيرا «تمييز غايت جنگ از انگيزه آن غالبا دشوار است.» [50] .

در عين حال، درك نسبت توان و باورها به بهترين و واقعي ترين وجه در جنگ مقدور است. جنگ نشان داد كه ايران، كشوري منطقه اي است و اين توان، علي رغم تمام حمايت هاي بين المللي و منطقه اي از عراق - نشانه قدرت برتر منطقه اي آن است.

عمليات هاي موفق خيبر، بدر، والفجر و كربلاي 5 نشانه هاي روشن آن است. اما اين جنگ ضمن نشان دادن توان برتري ايران به واسطه باورهاي ايماني اش، نبايد در راستاي تغيير و تحول فزاينده منطقه اي و جهاني بدون در نظر گرفتن واقعيت توان و ظرفيت اقتصادي و امكانات نظامي تحليل شود و انجام اين كار، نشانه عدم درك مناسب موقعيت است و همين نكته ارزشمند اگر بيش از حد صرف شود، ممكن است نتيجه عكس داشته باشد. اتفاقات پس از فتح فاو، فشار فزاينده اي را بر نظام سياسي ما فراهم ساخت. به عبارت ديگر «اگر سياست قدرتمند

باشد، جنگ نيز قدرتمند است.» [51] .

همچنين در نگاه دوم به جنگ، بدون اين كه نگاه باوري و ايماني خواستار گزينش جنگ باشد، به عنوان مبناي رفتار انتخاب شد. ضمن اين كه كنار گذاشتن جنگ، نظام انقلابي را با توجه به مشكلات دستيابي به اهداف آرماني خود، بي تاب و بي حوصله مي كرد. شور انقلابي در مسير عادي قابل پيمودن نبود، اما جنگ در عين اين كه امكان تجلي اين شور بود، آن را كاناليزه نمود و بر همين اساس هم بقاي نظام سياسي ايران را در پي داشت. از سوي ديگر نيز واقعيت هاي جنگ چه در مرحله اول كه با پيروزي ايران همراه بود و چه در مرحله دوم، علي رغم حمايت هاي منطقه اي و جهاني، نشان داد كه تغيير نظام سياسي، جمهوري اسلامي را بيمه نمود. اما به واقع، جنگ اين تناقض جدي را در درون خود داشت كه هم باعث بقاي نظام شد و هم نفس انقلاب را به شماره انداخت. آيا اين بر اساس نگاه نزديك به جنگ بعد منفي و از نگاه دور،

[ صفحه 56]

وجه مثبت مي يابد؟ در اينجا بايد تصريح نمود كه نگاه نزديك به شرايط فهم دروني يك تحول و موقعيت زمان تصميم گيري اشاره دارد. لذا نگاه دور در اين بحث از قابليت بيشتري برخوردار است.

از آنجا كه شور انقلابي به ما براي درك موقعيت و توان و چگونگي بهره برداري از آن كمك نمود، نه تنها باعث بقاي نظام سياسي جمهوري اسلامي شد؛ بلكه موجوديت آن را تداوم و مشروعيت بخشيد. شور انقلابي

كه باعث شرايط منفي و فشار فزاينده براي نظام شود، ديگر سازنده نخواهد بود و اين نشان مي دهد كه اين ابزار براي دستيابي به اهداف آرماني جوابگو نيست و نه تنها راه به پيش نمي برد، بلكه نوعي بازگشت و عقب گرد است.

اين مساله در مورد نظام سياسي عراق نيز صادق است. جنگ نشان داد كه تغيير رژيم سياسي صدام از طريق جنگ ممكن نيست و آرمان هاي انقلاب با تغييرات شديد و تجديد نظر طلبانه در منطقه تحقق نخواهد يافت. جنگ به نوعي نه تنها موقعيت صدام را كه عنصر نامطلوب بود، در آن كشور تثبيت نمود، بلكه تمام كشورهاي منطقه جهان را بسيج نمود تا آن را در قدرت حفظ كنند. بر اين اساس، اگر چه صدام به برخي از اهداف ارضي و مرزي خود نرسيد، اما توانست از ساز و كارهاي منطقه اي و بين المللي به بهترين نحو براي حفظ رژيم سياسي خود بهره گيرد.

نتيجه گيري

جنگ ضمن اين كه مهمترين شكل تحول اجتماعي است، [52] واقعي ترين بخش حيات اجتماعي نيز محسوب مي شود كه به بي واسطه ترين شكل زشتي ها و زيبايي هاي خود را نشان مي دهد. جنگ، تبلور كمال بشري در عين استيصال مبناي بشر است. [53] اهميت جنگ در اين است كه به بقا و نابودي بشري مي پردازد و از اين حيث به تعبير تسو نيازمند تامل بيشتري است. [54] بر اين اساس درك و مطالعه جنگ ايران و عراق نقط كانوني تحولات داخلي و خارجي كشور ما را تشكيل مي دهد. با اين توجه به جنگ، باور ما در اين مقاله اين بود

كه جنگ جدا از وجوده نظامي، داراي ماهيت سياسي نيز مي باشد و در مواقعي ماهيت سياسي جنگ اولويت بيشتري مي يابد. جنگ ايران و عراق از نمونه هاي بارز اين امر است. اين جنگ از تناقض نماي جالبي برخوردار است. جنگ زماني رخ مي دهد كه هدف نابودي طرف مقابل يا دشمن باشد، اما جنگ ايران و عراق نه تنها نظام سياسي كشور مبدأ بلكه كشور متخاصم را نيز حفظ نموده است. اين دو كشور با دو رويكرد كاملا متفاوتي وارد جنگ شدند - كه در واقع دو وجه ماهيت سياسي جنگ را شامل مي شود - كه اين دو رويكرد در مراحل مختلف مورد بررسي ما در جنگ تحميلي امكان سازش را نيافت و در نهايت ورود مراجع و قدرت هاي بزرگ جهان، كه حافظ وضع موجود بودند شرايط و اوضاع را آرام نمود. اما آنچه در فرداي جنگ ايران و عراق اهميت دارد اين است كه سرنوشت دو كشور ايران و عراق بسيار گويا است. عراق با منطق نادرستي كه بر خود تعريف كرده بود و با حمايت هايي كه مجامع بين المللي از اين كشور انجام دادند، اقدامي ديگر را به واسطه سابقه حمايت اين مجامع از اين كشور عليه كويت به راه انداخت؛ [55] اما نوع رفتار كشوري همانند كويت باعث شد تا جلوي منطق خلاف نظم وستفالي گرفته شود. ما نيز اگر يكسره با نظم مستقر بي پروا مخالفت نمي كرديم، شايد اوضاع پايان جنگ تحميلي به گونه ديگري رقم مي خورد. اما هر چه بود، اقدام عراق عليه كويت و عذرخواهي كشور كويت از حمايت هايي كه از عراق عليه ايران نمود، بيش از پيش منطق ايماني

جمهوري اسلامي را ثابت مي نمود. تجربه جنگ به ما نشان مي دهد كه اين منطق اتفاقا ممكن است به واسطه جنگ در حاشيه قرار گيرد و جنگ ابزار مناسبي براي اين منطق نيست. همانطور كه اشاره شد، منطق ايمان در تنافر ذاتي با منطق زور قرار دارد. اما براي گذر از آن مواقعي ضروري است كه به بنيان هاي عيني و عملي اين منطق نيز توجه نمود. اين به معني پذيرش منطق زور نيست، بلكه قصد بر اين است كه منطق زور را نمي توان ناديده گرفت. منطق ايمان به واسطه تاكيد بر انسان، [56] هدفدار بودن، احساس تكليف، داشتن انگيزه پذيرش شهادت و شجاعت، ايثارگري، صبر و مقاومت، [57] شكست ناپذير است و دير يا زود حقانيت آن ثابت مي شود و بر همين اساس نيز امام خميني (ره) جنگ را نشانه مظلوميت ايران مي دانستند. اما روند آن را مي توانيم كند كنيم يا شتاب بخشيم. اين كار نيازمند توجه دقيق تر به هر دو وجه ماهيت سياسي رفتار بيروني و درس گرفتن از گذشته است.

پاورقي

[1] در مورد مراحل مختلف جنگ تقسيم بندي هاي مختلفي از نظر سياسي، نظامي و بين المللي صورت گرفته است كه هر كدام در جاي خود از ارزش و اهميت بسياري برخوردارند. اما از نظر ماهيت سياسي جنگ ايران و عراق به نظر مي رسد اين چهار موضوع اهميت داشته باشد.

براي مطالعه دسته بندي زماني جنگ نگاه كنيد به: (دروديان، 1379؛ درويشي، 1378؛ دروديان، 1378، مختاري، 1374؛ اردستاني، 1379).

[2] اصغر افتخاري، مراحل بنيادين انديشه در مطالعات امنيت ملي، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1381، ص 87.

[3] داود غراياق زندي؛ جنگ ايران و عراق

به هويت، ايدئولوژي و واقعيت؛ نقد و بررسي كتاب ايران و عراق در جنگ، اثر شهرام چوبين و چارلز تريپ، فصلنامه مطالعات ملي، سال ششم شماره 2(1384)، ص 22.

[4] Sun Tzu , (1994) The Art of war , Translated by Ralph D . sawyer , New York : Metro book . 180.

[5] آرشين اديب مقدم؛ سياست بين المللي در خليج فارس. تبارشناسي فرهنگي، داود غراياق زندي، تهران؛ شيرازه (زير چاپ)، فصل دوم.

[6] رامين جهانبگلو، كلاوزويتس و نظريه جنگ، تهران؛ هرمس، 1378، ص 10.

[7] همان، ص 15.

[8] انوشيروان احتشامي؛ سياست خارجي ايران در دوره سازندگي، ابراهيم متقي و زهره پوستين چي، تهران؛ مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، ص 20.

[9] (دفتر بررسي هاي سياسي سپاه، 47 : 1376).

[10] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان (سيري در جنگ ايران و عراق): بررسي وقايع سياسي - نظامي جنگ از زمينه سازي تهاجم عراق تا آتش بس، تهران؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1379، ص 16.

[11] محمد دروديان؛ جنگ بازيابي ثبات: بررسي تحولات سياسي - نظامي از سال 1361 - 1359، تهران؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1378، ص 19.

[12] حسني سعدي، گفت وگو با امير حسين سعدي، نگين ايران، سال سوم، شماره 9.، 1383 ، ص 32.

[13] محسن رضايي؛ دلايل و اهداف ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، نگين ايران، شماره 4 ، 180 : 1371).

[14] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان (سيري در جنگ ايران و عراق): بررسي وقايع سياسي نظامي جنگ از زمينه سازي تهاجم عراق تا آتش بس، ص 40.

[15] جهانبگلو، همان، ص 34.

[16] حسين اردستاني؛ برخي ارزش ها و ثمرات جنگ تحميلي، در جنگ تحميلي (مجموعه مقالات)، دانشكده

فرماندهي و ستاد، معاونت تحقيق و پژوهش، 1373، ص 137.

[17] محمد رضا تاجيك؛ سياست خارجي؛ عرصه فقدان تصميم و تدبير؟ تهران: فرهنگ گفتمان، 1383، ص 82.

[18] ميشل فوكو؛ ايراني ها چه رويارويي در سر دارند؟ حسين معصومي، تهران: هرمس، 1377.

[19] كيومرث اشتريان، سياستگزار عمومي ايران، تهران؛ ميزان، 1386، ص 149.

[20] محمد دروديان؛ علل تداوم جنگ، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1383، ص 44.

[21] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان (سيري در جنگ ايران و عراق)؛ بررسي وقايع سياسي. نظامي جنگ از زمينه سازي تهاجم عراق تا آتش بس، ص 14.

[22] همان، 18.

[23] ايونيه اشترود، جنگ، در گزيده مقالات سياسي. امنيتي، جلد دوم، تهران به بينش، 1375، ص 129.

[24] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان (سيري در جنگ ايران و عراق): بررسي وقايع سياسي. نظامي جنگ از زمينه سازي تهاجم عراق تا آتش بس، ص 34.

[25] جهانبگلو، همان، ص 45.

[26] همان، ص 41.

[27] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان (سيري در جنگ ايران و عراق): بررسي وقايع سياسي. نظامي جنگ از زمينه سازي تهاجم عراق تا آتش بس، ص 62.

[28] محمد دروديان؛ علل تداوم جنگ، ص 55.

[29] كرلاوتورز، وينسنت ديفرونزو؛ افزايش ابزارها در جنگ ايران و عراق: ناسازگاري عناصر استراتژي صدام، پريسا كريمي نيا، نگين ايران، سال دوم، شماره ششم، 1382، ص 2.

[30] همان، 13.

[31] محسن رضايي، اصول و مباني حاكم بر دفاع مقدس، در غلامرضا ذاكر صالحي، (به كوشش) مجموعه مقالات اولين نشست كنفرانس بررسي دفاع مقدس، تهران؛ دانشگاه امام حسين (ع)، 1371، ص 111.

[32] علي اكبر هاشمي رفسنجاني، مصاحبه روزنامه كيهان با آيت الله هاشمي رفسنجاني، نگين ايران، سال دوم، شماره هشتم، 1383، ص 88.

[33] عبدالامير نبوي؛ الگوسازي در دوران

جنگ، نگين ايران، شماره 5، سال دوم 1382، صص 36 - 35.

[34] همان، ص 130.

[35] جهانبگلو، همان، ص 49.

[36] همان، ص 42.

[37] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان (سيري در جنگ ايران و عراق) بررسي وقايع سياسي. نظامي جنگ از زمينه سازي تهاجم عراق تا آتش بس، صص 1 - 160.

[38] هاشمي رفسنجاني، همان، ص 94.

[39] استفان سي پيتر، جانسون داگلاس وي؛ استراتژي جنگ ايران و عراق و درس هاي برگفته از آن؛ مجيد مختاري، نگاه 16 - 15 سال دوم، شهريور و مهر، 1380، ص 17.

[40] مختار حسيني؛ جنگ ايران و عراق؛ بررسي و تاثير جنگ بر استراتژي دفاعي. نظامي ايران، نگين ايران، سال دوم، شماره هشتم، 1383. ص 31.

[41] جاويد علي؛ كاربرد سلاح هاي شيميايي در جنگ ايران و عراق، پريسا كريمي نيا، نگين ايران، سال دوم، شماره هشتم، 1383، ص 68 و همچنين براي مطالعه مبسوط در اين زمينه نگاه كنيد به اديب مقدم، زير چاپ، فصل دوم.

[42] محمد دروديان؛ آغاز تا پايان (سيري در جنگ ايران و عراق): بررسي وقايع سياسي. نظامي جنگ از زمينه سازي تهاجم عراق تا آتش بس، ص 17.

[43] ايونيه اشترود، همان، ص 127.

[44] هاشمي رفسنجاني، همان، ص 99.

[45] جهانبگلو، همان، ص 26.

[46] گاستون بوتول، جامعه شناس جنگ، هوشنگ خجسته، تهران: علمي و فرهنگي، 1380، ص 121 - 122.

[47] Tzu، ibid، p3.

[48] جهانبگلو، همان، صص 55 - 56.

[49] هاشمي رفسنجاني، همان، ص 99.

[50] بوتول، همان، ص 31.

[51] جهانبگلو، همان، ص 6.

[52] بوتول، همان، صص 1 - 2.

[53] عليرضا فرشچي؛ درآمدي بر پديدارشناسي جنگ هاي آينده، نگين ايران، سال سوم، شماره نهم، 1383، ص 42.

[54] Tzu، ibid، p167.

[55] اديب مقدم، همان، فصل سوم.

[56] صياد شيرازي؛

سخنراني اختتاميه (به كوشش) غلامرضا ذاكر صالحي، مجموعه مقالات اولين نشست كنفرانس بررسي دفاع مقدس، تهران؛ دانشگاه امام حسين (ع)، 1371، ص 79.

[57] تولائي؛ بررسي نقش نيروي انساني در جنگ، (به كوشش) غلامرضا ذاكر صالحي؛ مجموعه مقالات اولين نشست كنفرانس بررسي دفاع مقدس، تهران؛ دانشگاه امام حسين (ع)، 1371، صص 198 - 201.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109